برای تو با دنیا جنگیدم
گفتی تو قاتلی ، به درد من نمیخوری.
برای دیدن تو به ماه خیره شدم
گفتی تو دیوانهای ، به درد من نمیخوری.
برای اینکه آدم اهنی ات را بخرم ، آهنها جابجا کردم
گفتی تو کارگری ، به درد من نمیخوری.
برای دیدن چشمهایت ، سالها چشم انتظار بودم
گفتی تو الافی ، به درد من نمیخوری.
برای داشتن تو ، تموم داشتههایم را کنار گذاشتم
گفتی تو قدر نشناسی ، به درد من نمیخوری.
برای لمس دستهایت ، دست به دعا بردم
گفتی تو خرافاتی هستی ، به درد من نمیخوری.
برای داشتن تو ، خودم را فراموش کردم
گفتی تو کیستی ؟، به درد من نمیخوری.